ما در شرایطیناپایداری زیست میکنیم، این واقعیتیست که هر فرد در جامعه امروزی با آن روبروستولی توانِ رویارویی را ندارد و یا بهتر است بگوییم این توانایی را از وی ستاندهاندتا او را همانندِ بردهای مطیع به خدمت گیرند.
این قاعده در وضعیت امروز جهان هیچ مستثنایی ندارد و حتی الهیترین حکومتها که داعیهیاخلاق مداریِشان گوشِ مخاطبان را کر کرده، نمیخواهند قافیه را در این رقابت تنگو نفسگیرِ کسب قدرت بِبازند.
پس از جنگ سرددو قطب قدرت از بین رفت ولی رقابت برای کسب قدرت باقی ماند و در پی آن دولتها جدااز تفکیکهای آماری و کمی کوشیدند تا هرآنچه دارند را عرضه کنند که جایگاهشانتثبیت شود؛ به طور مثال روسیهی پوتین در ابتدایِ راه خواست تا با اتحادیهی اروپااتحادی قویتر اتخاذ کند اما پس از رد کردن پیشنهاداتِ روسیه جدید، پوتین مایل بهشرق، چین را برای همپیمانی انتخاب کرد. این تقابلها ناخواسته قدرت ها را واداربه واکنش میکند و نزاعِ روسیه با اروپا بر سر اوکراین برآمده از مفهومِ رقابتبرای کسب قدرت است؛ و بدتر از همه اینکه رهبران امروزِ تاریخ هیچ محدودیتیبرای تقابل سرد و خشن و جنگ آورانه در مقابل تهدیدهای خود ندارند، هرچند آن دشمندر محدوده جغرافیایی تحت سیطره نباشد. دیگر ت و یا اقتصاد ی و یا منشورحقوق بشر! نه اینکه توان خود را از دست داده باشد بلکه ضلع دیگر و موجه و قانونی وشرعی را در کنار خود همانند گزینه جنگ میبینند که کار را هم آسانتر کرده و همسریعتر.
در دنیای حاضردول حاکم، صلح جهانی را پایان یافته می یابند و در مواجهه با تهدیدهای برونمرزی شاهدیم که صلح درصد کوچکی از گفتگوها را تشکیل میدهد، جهان دیگر چیزی برایبه تفاهم رساندن گفتوگوها و همنشینی دولتها ندارد که عرضه کند، هرچه هست همانمنابع رو به افول و نابودی همانند نیروی کار، محیطزیست، معادن و . است؛ آنچهدولت ها را کنار هم مینشاند تصمیمگیری برای حذفِ موارد خارج از قراردادهاییستکه قبلاً! به امضاء رسیدهاند.
یک چنینحاکمیتی را که بر تمام زمین تسلط یافته در برخورد با مخالفانش در مرز جغرافیاییخود در نظر بگیرید، که حتی پس از حذف آنها نه تنها حرفی به جای نخواهد ماند بلکهخاکسترشان را هم به دست باد میسپارند.
این قدرتهاباید توازنی میان پتانسیلها و اهدافشان برقرار کنند تا بتوانند به زیستشان ادامهدهند، اگر سرزمینی جنگ به خود دید از دو حالت خارج نیست، یک ، مقابل این توایستاده و حق خود را بازمیخواند که چماق این نبرد تا زمانی که تسلیم نشود از سرشپایین نمیآید؛ دو، سرزمینی که جنگ کرد و بعد به صلحِ قرن 21ام تن داد یعنی ازهمان ابتدای کار، خود را به معادلاتِ جهانی برای توازن قوا میسپارد و عودت مبارزهبه 20واندی سال بعد چیزی جز بلوف و همراهیِ روباهصفتانه با خونخوارگیِ مدرننیست.
جان لوئیس درنوشتاری به تاریخ 1991، میگوید، توتالیتاریسم منحل شده و پیروزی برای دموکراسیرقم خوردهاست؛ اما آیا این گونه است؟ درحالیکه رقابت جدیدی میان قدرتدوستانشکل گرفته بود، رقابتی که توجه عموم مردم را در سالیان گذشته معطوف به تامین امنیتو اقتصاد کرد ولی آیا به راستی کجای دنیا در حال حاضر میتواند این ادعا را تمام وکمال برآورده کند؟ و بگوید ما بعد از جنگ سرد به امنیت و اقتصادی بینقص دست پیداکردهایم.
همه پس از جنگجهانی با این امید که میتوانند با جمع ایده هایی نو ذیل سایه لیبرالیسم شرایط باثباتی را تجربه کنند همچنان امیدوار به تبعیت خود ادامه میدهند، این تبعیت نه ازجنس معنویت است و نه از جنس ایدئولوژیک، بلکه برآمده از ایدههاییست که تنها درغار افلاطونی تصاویر آن را به مردم نشان دادهاند.
ما اکنوناستوار بر تاریخی قرار داریم که میخواهد قطعات گمشدهی پازلی را کنار یکدیگر قراردهد! اما چه قطعاتی؟ قطعات گمشده و یا نیست شده و یا دور از دسترس مگر میتواندکنار یکدیگر قرار گیرد؟
سوالی کهاینجا مطرح میشود پس از جنگ سرد قوانین بینالمللی در زمینههای متفاوت اعم ازمحیط زیست گرفته تا تجارت و. طراحی شدهاست اما آیا این قوانین ما را به سویشرایطی بدونِ استرس و با ثبات سوق دادهاند یا هر روزه برایمان جنگی نو به ارمغانآوردهاند؟
همه چیز ذیلقدرت های بزرگ تعریف میشود ، مقروض کردن دول توسط بانکهای جهانی، تجارت اسلحه ودهها برنامه دیگر برای قانونمند کردن جهان آیا ملغی میشود؟ آیا قراردادی کهسرزمینهای حاصلخیز را به مدفن زبالههای قرن بیستویکم تبدیل کرده ملغی میشود؟آیا تجارت اعضاء انسان از کشورهایی که برای مردمانش ارزشی قائل نمیشوند متوقفخواهد شد؟ آیا سایه جنگ از سر مردم یمن، فلسطین، کریمه، میانمار و. برداشتهخواهد شد؟ یا بهواسطه بازی رسانهایِ کثیفِ عمالِ امپریالیست که برای یک رومهنگاربرپا شد بمبهایی گرانتر به سرشان خواهند ریخت؟ آیا دروازههای تمدن کهمیخواست بشریت را از پوچی برهاند باز خواهد شد؟
و هزارانسوالِ دیگر.
به امید صبحروشن و آرامش ابدی برای #فرشید_هکی .
درباره این سایت